کد مطلب:314620 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:306

حضرت عباس طلبه ی تنبل را شلاق می زند
24. گویند: جوانی برای تحصیل علوم دینی به نجف اشرف رفت و پس از چند ماهی دید درس خواندن كاری پر مشقت است با خود گفت: خوب است به حرم حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس علیه السلام بروم و از او بخواهم در حق من دعا كند و بدون زحمت خواندن درس به درجه ی اجتهاد برسم.

سپس رفت و چند شبی در حرم مشغول گریه و دعا و درخواست بود به امید آن كه به نتیجه ی مطلوب برسد.

پس از ساعت ها گریه و زاری شبی به خواب رفت، در عالم رؤیا حضرت را دید كه به خادمان فرمود: زود چوب و فلك بیاورید، می خواهم این جوان را شلاق بزنم. جوان با ترس و وحشت عرض كرد: چه گناهی كرده ام؟



[ صفحه 614]



حضرت فرمود: چه گناهی بالاتر از این كه به جای درس خواندن و مطالعه و تحقیق، تنبلی و تن پروری را پیشه ساخته ای، اگر می خواهی بهتر شوی برو مثل دیگران درس بخوان. [1] .


[1] مردان علم در ميدان عمل، ج 7، ص 69 به نقل از كشكول ممتاز تاج لنگرودي و حكايتهاي برگزيده، ص 28.